خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بقایا
[اسم]
remains
/rɪˈmeɪnz/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بقایا
جسد، لاشه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بقایا
تهمانده
1.the remains of a Roman fort
1. بقایای دژ رومی
2.They had discovered human remains.
2. آنها بقایای بدن انسان را کشف کرده بودند.
تصاویر
کلمات نزدیک
remaining
remainders
remainder
remain undecided
remain steady
remake
remand
remand center
remark
remarkable
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان