خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اجر
[اسم]
remuneration
/rɪˌmjuːnəˈreɪʃn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اجر
مزد، پاداش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حقالزحمه
مترادف و متضاد
pay
reward
1.They demanded adequate remuneration for their work.
1. آنها برای کارشان تقاضای مزدی کافی کردند.
تصاویر
کلمات نزدیک
remunerate
remover
removed
remove the wheel.
remove
renaissance
renaissance man
renal
rename
renascent
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان