1 . تکرار
[اسم]

repetition

/ˌrɛpəˈtɪʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تکرار

معادل ها در دیکشنری فارسی: تکرار
مترادف و متضاد recurrence reiteration repeating
  • 1.After a repetition of his costly mistake, Jerry was fired from his job.
    1. "جری" بعد از تکرار اشتباه هزینه‌زایش از کارش اخراج شد.
  • 2.Any repetition of such unruly behavior will be punished.
    2. (نتیجه) تکرار چنین رفتارهای سرکشی مجازات خواهد بود.
  • 3.The repetition of new words in this book will help you to learn them.
    3. تکرار واژگان جدید در این کتاب به شما کمک می‌کند تا یاد بگیرید.
تصاویر
  •  تصویر repetition - دیکشنری انگلیسی بیاموز
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان