خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تکرار
[اسم]
repetition
/ˌrɛpəˈtɪʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تکرار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تکرار
مترادف و متضاد
recurrence
reiteration
repeating
1.After a repetition of his costly mistake, Jerry was fired from his job.
1. "جری" بعد از تکرار اشتباه هزینهزایش از کارش اخراج شد.
2.Any repetition of such unruly behavior will be punished.
2. (نتیجه) تکرار چنین رفتارهای سرکشی مجازات خواهد بود.
3.The repetition of new words in this book will help you to learn them.
3. تکرار واژگان جدید در این کتاب به شما کمک میکند تا یاد بگیرید.
تصاویر
کلمات نزدیک
repertory theater
repertoire
repercussions
repercussion
repentant
repetitive
repetitive strain injury
rephrase
repine
replace
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان