خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مهلت
[اسم]
respite
/ˈrespɪt/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مهلت
امان، استراحت، وقفه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
امان
مهلت
مجال
فرجه
مترادف و متضاد
delay
1.His creditors agreed to give him a temporary respite.
1. طلبکاران او توافق کردند که به او مهلتی موقتی بدهند.
2.There was no respite from the suffocating heat.
2. هیچ امانی از گرمای خفقان آور نبود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
respire
respirator
respiration
respectively
respective
respond
response
responsible
responsibly
rest
کلمات نزدیک
respiratory
respirator
respiration
respects
respectively
resplendent
respond
respondent
response
responsibilities
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان