خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بازنشستگی
[اسم]
retirement
/rɪˈtaɪərmənt/
قابل شمارش
1
بازنشستگی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بازنشستگی
تقاعد
1.At 60, he was now approaching retirement.
1. در سن 60 سالگی، او داشت به بازنشستگی نزدیک میشد.
a retirement pension
حقوق بازنشستگی
retirement age
سن بازنشستگی
تصاویر
کلمات نزدیک
retired
retire
retinue
retina
reticent
retirement age
retirement home
retiring
retort
retouch
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان