خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بزاق
[اسم]
saliva
/səˈlaɪvə/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بزاق
آب دهان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آب دهان
بزاق
تف
1.Saliva is good at fighting germs.
1. بزاق برای مبارزه با میکروبها مفید است.
تصاویر
کلمات نزدیک
salinity
salinger
saline water
salient
saleswoman
salivary
salivate
sallow
sally
salmon
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان