1 . ترساندن 2 . ترسیدن 3 . ترس
[فعل]

to scare

/skɛr/
فعل گذرا
[گذشته: scared] [گذشته: scared] [گذشته کامل: scared]

1 ترساندن

معادل ها در دیکشنری فارسی: ترساندن به وحشت انداختن متوحش ساختن
مترادف و متضاد frighten
to scare somebody
کسی را ترساندن
  • 1. I didn't mean to scare you.
    1. قصد ترساندن شما را نداشتم.
  • 2. You scared me.
    2. من را ترساندی.
it scares somebody to do something
انجام کاری کسی را ترساندن
  • It scared me to think I was alone in the building.
    فکر کردن به اینکه در ساختمان تنها بودم، من را ترساند.

2 ترسیدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: هول کردن
  • 1.She's very brave - she doesn't scare easily.
    1. او خیلی شجاع است؛ به‌آسانی نمی‌ترسد.
[اسم]

scare

/skɛr/
قابل شمارش

3 ترس وحشت، بیم، خوف

to give somebody a scare
کسی را ترساندن
  • You gave me a scare!
    من را ترساندی!
a bomb/health scare
وحشت (از) بمب‌گذاری/وحشت از عدم سلامتی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان