خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سرزنش کردن
[فعل]
to scold
/skoʊld/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: scolded]
[گذشته: scolded]
[گذشته کامل: scolded]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
سرزنش کردن
اوقات تلخی کردن، دعوا کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تعرض کردن
توپیدن
شماتت کردن
مترادف و متضاد
rebuke
1.He scolded them for arriving late.
1. او آنها را به خاطر دیر آمدن سرزنش کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
scoff
sclerosis
sclera
scissors
scissor
scone
scoop
scooped
scooter
scope
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان