خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . برداشتن (با قاشق اسکوپ)
2 . قاشق اسکوپ
3 . خبر داغ و دسته اول
[فعل]
to scoop
/skuːp/
فعل گذرا
[گذشته: scooped]
[گذشته: scooped]
[گذشته کامل: scooped]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
برداشتن (با قاشق اسکوپ)
ریختن
1.I scooped some ice cream out of the bowl.
1. من با قاشق اسکوپ کمی بستنی از ظرف برای خودم ریختم.
[اسم]
scoop
/skuːp/
قابل شمارش
2
قاشق اسکوپ
اسکوپ (بستنی)
3
خبر داغ و دسته اول
informal
1.I got the inside scoop on his new girlfriend.
1. من خبری داغ و دسته اول درباره دوست دختر جدیدش دارم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
scone
scolopax
scollop
scold
scoffingly
scoop shovel
scoop up
scoot
scope
scorching
کلمات نزدیک
scone
scold
scoff
sclerosis
sclera
scooped
scooter
scope
scops owl
scorch
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان