1 . فروختن 2 . قبولاندن 3 . به فروش رفتن 4 . فروش
[فعل]

to sell

/sel/
فعل گذرا
[گذشته: sold] [گذشته: sold] [گذشته کامل: sold]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فروختن

معادل ها در دیکشنری فارسی: فروختن به فروش رساندن آب کردن
مترادف و متضاد auction trade vend buy
to sell something
چیزی را فروختن
  • 1. Excuse me, do you sell newspapers?
    1. ببخشید، شما روزنامه می‌فروشید؟
  • 2. They sell drinks and snacks.
    2. آنها نوشیدنی و خوراکی می‌فروشند.
  • 3. We'll be selling the tickets for $50 each.
    3. ما هر کدام از بلیت‌ها را 50 دلار خواهیم فروخت.
to sell something to somebody
چیزی را به کسی فروختن
  • I sold my car to James for £800.
    من ماشینم را به قیمت 800 پوند به "جیمز" فروختم.
to sell somebody something
به کسی چیزی فروختن
  • I sold James my car for £800.
    من ماشینم را به قیمت 800 پوند به "جیمز" فروختم.

2 قبولاندن ترغیب کردن، متقاعد کردن

to sell an idea/plan
ایده/برنامه را قبولاندن
  • Now we have to try and sell the idea to management.
    حالا باید سعی کنیم و ایده را به مدیریت بقبولانیم.
to sell something to somebody
چیزی را به کسی قبولاندن
  • It’s hard for any government to sell new taxes to the electorate.
    برای هر دولتی سخت است که مالیات‌های جدید را به رأی‌دهندگان بقبولاند.

3 به فروش رفتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: به فروش رفتن
to sell for/at something
چیزی به قیمت ... به فروش رفتن
  • 1. The pens sell for just 50p each.
    1. این خودکارها هر کدام فقط به قیمت 50 پنی به فروش می‌رسند.
  • 2. The shirts are selling for $30 each.
    2. پیراهن‌ها هر کدام 30 دلار به فروش می‌رسند.
[اسم]

sell

/sel/
قابل شمارش

4 فروش

معادل ها در دیکشنری فارسی: فروش
[عبارات مرتبط]
  • 2. فروختن (خانه، شرکت و...) به‌خاطر مهاجرت یا بازنشستگی
  • 4. (نمایش، اجرا و ...) کاملا به فروش رفته
  • 5. فروش یک‌جا و ارزان (کسب‌وکار)
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان