خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حساس
[صفت]
sensitive
/ˈsɛnsətɪv/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more sensitive]
[حالت عالی: most sensitive]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
حساس
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حساس
دلنازک
زودرنج
نازکنارنجی
مترادف و متضاد
reactive to
responsive to
susceptible
impervious
insensitive
unresponsive
sensitive to something
حساس (نسبت) به چیزی
1. The eye is sensitive to light.
1. چشم (انسان) به نور حساس است.
2. This equipment is very sensitive to changes in temperature.
2. دستگاه نسبت به تغییر دما بسیار حساس است.
sensitive about something
حساس (نسبت) به چیزی
James is sensitive about his wretched handwriting.
"جیمز " نسبت به دستخط بدش حساس است.
تصاویر
کلمات نزدیک
sensibly
sensible
sensibility
senses
senseless
sensitivity
sensitize
sensor
sensory
sensual
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان