1 . سایه‌روشن کردن 2 . سایه انداختن 3 . سایه 4 . پرده (رنگ) 5 . آباژور
[فعل]

to shade

/ʃeɪd/
فعل گذرا
[گذشته: shaded] [گذشته: shaded] [گذشته کامل: shaded]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سایه‌روشن کردن

مترادف و متضاد darken
  • 1.I'm going to shade this part in.
    1. من می‌خواهم این بخش را سایه‌روشن کنم.
  • 2.What do the shaded areas on the map represent?
    2. این قسمت‌های سایه‌روشن‌شده در نقشه چه چیز را نشان می‌دهند؟

2 سایه انداختن جلوی تابش نور خورشید را گرفتن

مترادف و متضاد cast a shadow over shadow
  • 1.He shaded his eyes with his hands.
    1. او با دستانش جلوی تابش نور خورشید به چشمانش را گرفت.
[اسم]

shade

/ʃeɪd/
غیرقابل شمارش

3 سایه

معادل ها در دیکشنری فارسی: سایه
مترادف و متضاد shadow
  • 1.I'd prefer to sit in the shade.
    1. ترجیح می‌دهم در سایه بنشینم.
  • 2.The children played under the shade of a large beach umbrella.
    2. کودکان زیر سایه یک چتر ساحلی بزرگ بازی کردند.

4 پرده (رنگ)

مترادف و متضاد hue tinge tone

5 آباژور

مترادف و متضاد lampshade
  • 1.I bought a new shade for the lamp.
    1. من یک آباژوری جدید برای لامپ خریدم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان