خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کوتاهی
[اسم]
shortness
/ˈʃɔrtnəs/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کوتاهی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کوتاهی
1.Shirley was very conscious of her shortness and always wore high heels.
1. "شرلی" خیلی از کوتاهیاش خجالت میکشید و همیشه کفش پاشنه بلند میپوشید.
تصاویر
کلمات نزدیک
shortly
shortlist
shorthorn
shorthand
shorthair
shortness of breath
shorts
shortsightedness
shot
shot in the arm
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان