خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اسکی
[اسم]
skiing
/ˈskiː.ɪŋ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اسکی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اسکی
1.We're going skiing next weekend.
1. هفته بعد به اسکی میرویم.
تصاویر
کلمات نزدیک
skiff
skier
skid lid
skid
ski-plane
skill
skilled
skillet
skillful
skillfully
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان