خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جستوخیز کردن
2 . جیم زدن
3 . جلو زدن (فیلم، کتاب)
4 . طناب زدن
5 . سریع از جایی به جای دیگر رفتن
6 . پرش (کوتاه)
[فعل]
to skip
/skɪp/
فعل ناگذر
[گذشته: skipped]
[گذشته: skipped]
[گذشته کامل: skipped]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
جستوخیز کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
لیلی کردن
to skip about/around
در جایی جستوخیز کردن
1. Lambs were skipping about in the fields.
1. برهها در مزرعه جستوخیز میکردند.
2. She skipped happily along beside me.
2. او با خوشحالی در کنار من جستوخیز کرد.
2
جیم زدن
در رفتن، نرفتن
1.She decided to skip class that afternoon.
1. او تصمیم گرفت آن بعد از ظهر از کلاس جیم بزند.
3
جلو زدن (فیلم، کتاب)
رد کردن
to skip something
چیزی را جلو زدن
I usually skip the boring bits.
من معمولاً بخشهای خستهکننده را جلو میزنم.
to skip over something
چیزی را رد کردن
I skipped over the last part of the book.
من بخش آخر کتاب را رد کردم.
4
طناب زدن
از روی طناب پریدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
طناب زدن
1.He skips for about 20 minutes a day.
1. او روزی حدوداً 20 دقیقه طناب میزند.
2.She likes to skip rope as a warm-up.
2. او دوست دارد بهعنوان گرمش [برای گرم کردن]، طناب بزند.
5
سریع از جایی به جای دیگر رفتن
سریع عوض کردن (موضوع)، از موضوعی به موضوع دیگر پریدن
to skip from something to something
از موضوعی به موضوعی پریدن
She kept skipping from one topic of conversation to another.
او مدام از یک موضوع صحبت به موضوع دیگری میپرید.
[اسم]
skip
/skɪp/
قابل شمارش
6
پرش (کوتاه)
to give a skip
پرش انجام دادن [پریدن]
She gave a little skip of joy.
او از خوشحالی یک پرش کوچک انجام داد.
تصاویر
کلمات نزدیک
skintight
skint
skinny
skink
skinhead
skipjack
skipper
skipping rope
skirmish
skirt
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان