خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فهرست نامزدهای انتخاباتی
2 . سنگ لوح
3 . تخته سنگ لوح
4 . شدیدا انتقاد کردن
[اسم]
slate
/sleɪt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
فهرست نامزدهای انتخاباتی
2
سنگ لوح
اسلیت
1.The roof of the church was made of slate.
1. سقف کلیسا از سنگ لوح ساخته شده بود.
3
تخته سنگ لوح
معادل ها در دیکشنری فارسی:
لوح
[فعل]
to slate
/sleɪt/
فعل گذرا
[گذشته: slated]
[گذشته: slated]
[گذشته کامل: slated]
صرف فعل
4
شدیدا انتقاد کردن
سرزنش کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
slat
slasher
slash
slapstick
slaphead
slaughter
slaughterer
slaughterhouse
slav
slave
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان