خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . لمیده
[صفت]
slumped
/slʌmpt/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
لمیده
لم داده
1.The driver was slumped exhausted over the wheel.
1. راننده خسته پشت فرمان لمیده بود.
2.There was a slumped figure in the chair.
2. یک فرد لمیده در صندلی نشسته بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
slump
slumlord
slumber
slum-dwelling
slum-dweller
slur
slurp
slush
slush fund
slushy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان