Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . هروئین
2 . سیلی
3 . اسمک (قایق بادبانی تکدکله)
4 . کتک زدن (با کف دست)
[اسم]
smack
/smæk/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
هروئین
smack addicts
معتادان هروئین
2
سیلی
درگوشی، ضربه (معمولا با کف دست)
1.She gave her son a smack.
1. او به پسرش سیلی زد.
3
اسمک (قایق بادبانی تکدکله)
قایق ماهیگیری کوچک
[فعل]
to smack
/smæk/
فعل گذرا
[گذشته: smacked]
[گذشته: smacked]
[گذشته کامل: smacked]
صرف فعل
4
کتک زدن (با کف دست)
1.I would never smack my children.
1. من هیچوقت بچههایم را کتک نمیزنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
slyly
sly as a fox
sly
slushy
slush fund
smacking
small
small arms
small business
small businessman
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان