خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اجتماعی
[صفت]
social
/ˈsoʊ.ʃəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more social]
[حالت عالی: most social]
1
اجتماعی
جمعی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اجتماعی
مردمدار
مترادف و متضاد
collective
communal
community
individual
1.I had an active social life when I in college.
1. وقتی که در کالج بودم، زندگی اجتماعی فعالی داشتم.
2.The language school organizes social events for the students.
2. مدرسه زبان، رویدادهای جمعی برای دانشآموزان تشکیل میدهد.
social class/background
طبقه/پس زمینه اجتماعی
تصاویر
کلمات نزدیک
sociable
soccer practice
soccer player
soccer game
soccer field
social bookmarking
social class
social conscience
social contract
social democracy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان