خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سودا
[اسم]
soda
/ˈsoʊdə/
غیرقابل شمارش
1
سودا
[نوعی نوشیدنی گازدار]
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آب گازدار
سودا
1.My girlfriend enjoys drinking soda.
1. دوستدخترم از نوشیدن سودا لذت میبرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
sod
socratic
socks and stockings are in the other window.
socket
sock
soda bread
soda water
sodden
sodium
sodium bicarbonate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان