2.Something's happened to upset him but we don't know what it is.
2.
چیزی اتفاق افتاده که او را ناراحت کرده است، ولی ما نمیدانیم چه چیزی است.
something to do
چیزی [کاری] برای انجام دادن
Give me something to do.
به من کاری برای انجام دادن بده.
there's something about something/somebody
چیزی درباره چیزی/کسی وجود دارد که ...
There's something about this place that frightens me.
چیزی درباره این مکان وجود دارد که من را میترساند.
to do something
کاری انجام دادن
Don't just stand there. Do something!
فقط همانجا نایست. یک کاری انجام بده!
a little something
یک چیز کوچک
I could just eat a little something.
من فقط توانستم یک چیز کوچک بخورم.
something in something
چیزی در چیزی
1.
There's something in my shoe.
1.
یک چیزی در کفش من است.
2.
There's something in what he says.
2.
چیزی در حرفی که میزد وجود دارد.
something else
چیز دیگر
1.
Can I read you something else?
1.
میتوانم برایت چیز دیگری بخوانم؟
2.
He said something else that I thought was interesting.
2.
او چیز دیگری گفت که من فکر کردم جالب است.
کاربرد ضمیر something به معنای چیزی یا یک چیزی
معادل فارسی ضمیر something "چیزی" یا "یک چیزی" است. برای توصیف یک چیز یا شیء که شناختهشده نیست و یا به اسم آن اشاره نشده است، (به جای اسم آن چیز) از قید something استفاده میشود. مثال:
"?Can I read you something else" (میتوانم برایت چیز دیگری بخوانم؟)
"?Is there something you'd like to say" (آیا چیزی هست که بخواهی بگویی؟)