خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جایی
2 . حدوداً
[قید]
somewhere
/ˈsʌmwer/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
جایی
مترادف و متضاد
someplace
nowhere
1.I'm looking for somewhere to eat.
1. بهدنبال جایی برای غذا خوردن میگردم.
2.The last I heard, he was living somewhere in Florida.
2. آخرین بار شنیدم که جایی در "فلوریدا" زندگی میکند.
2
حدوداً
مترادف و متضاد
approximately
1.It cost somewhere around two thousand dollars.
1. هزینه آن حدوداً دو هزار دلار بود.
2.Your weight should be somewhere around 150 pounds.
2. وزن شما باید حدوداً 150 پوند باشد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
somewhat
sometimes
sometime
someplace
somehow
sommelier
son
son-in-law
son of a bitch
song
کلمات نزدیک
somewhat attractive
somewhat
sometimes
sometime
something to do with
sommelier
somnolent
son
son et lumière
son-in-law
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان