1 . مشخص کردن
[فعل]

to specify

/ˈspes.ɪ.faɪ/
فعل گذرا
[گذشته: specified] [گذشته: specified] [گذشته کامل: specified]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مشخص کردن تعیین کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: مشخص کردن
  • 1.He said we should meet but didn't specify a time.
    1. او گفت ما باید همدیگر را ببینیم اما ساعتش را مشخص نکرد.
  • 2.The newspaper report did not specify how the men were killed.
    2. گزارش روزنامه مشخص نکرد که مرد چگونه کشته بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان