Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . مشخص کردن
[فعل]
to specify
/ˈspes.ɪ.faɪ/
فعل گذرا
[گذشته: specified]
[گذشته: specified]
[گذشته کامل: specified]
صرف فعل
1
مشخص کردن
تعیین کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مشخص کردن
1.He said we should meet but didn't specify a time.
1. او گفت ما باید همدیگر را ببینیم اما ساعتش را مشخص نکرد.
2.The newspaper report did not specify how the men were killed.
2. گزارش روزنامه مشخص نکرد که مرد چگونه کشته بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
specifics
specification
specifically
specific
species
specimen
specious
speck
speckle
speckled
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان