خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اسپرم
[اسم]
sperm
/spɜːrm/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اسپرم
نر یاخته
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اسپرم
نطفه
منیدانه
1.He has a low sperm count.
1. او شمارش اسپرم کمی دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
spent
spendthrift
spending money
spending
spender
sperm bank
sperm whale
spermatozoon
spew
spf
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان