1 . اسپرم
[اسم]

sperm

/spɜːrm/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اسپرم نر یاخته

معادل ها در دیکشنری فارسی: اسپرم نطفه منی‌دانه
  • 1.He has a low sperm count.
    1. او شمارش اسپرم کمی دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان