Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . ریختن
[فعل]
to spill
/spɪl/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: spilled]
[گذشته: spilled]
[گذشته کامل: spilled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ریختن
پراکنده شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ریختن
مترادف و متضاد
knock over
overflow
pour
1.He dropped a bag of sugar and it spilled all over the floor.
1. او یک کیسه شکر را انداخت و آن روی کف زمین پراکنده شد.
to spill something
چیزی ریختن
1. I spilled coffee on my silk shirt.
1. روی پیراهن ابریشمیام قهوه ریختم.
2. You spilled something down your tie.
2. چیزی روی کراواتت ریختهای.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
spile
spiky
spikenard
spikemoss
spikelike
spill guts
spill out
spill over
spill the beans
spill the tea
کلمات نزدیک
spiky
spikes
spiker
spiked
spike
spill one's guts
spill the beans
spillage
spin
spin doctor
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان