خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ترقتروق کردن
2 . بریدهبریده گفتن
[فعل]
to sputter
/spʌtər/
فعل ناگذر
[گذشته: sputtered]
[گذشته: sputtered]
[گذشته کامل: sputtered]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ترقتروق کردن
پتپت کردن
1.The truck sputtered and stopped.
1. کامیون پتپت کرد و ایستاد.
2
بریدهبریده گفتن
1.‘But… but…’ she sputtered.
1. او بریدهبریده گفت: «اما... اما... .»
تصاویر
کلمات نزدیک
sputnik
spurt
spurn
spurious
spur-of-the-moment decision
spy
spy on
spyhole
spying
sq.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان