خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . چاقو زدن
[فعل]
to stab
/stæb/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: stabbed]
[گذشته: stabbed]
[گذشته کامل: stabbed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
چاقو زدن
(چاقو) فرو کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چاقو زدن
خنجر زدن
to stab somebody
به کسی چاقو زدن
The victim had been stabbed to death.
قربانی تا حد مرگ چاقو خورده بود.
to stab somebody in the heart/arm ...
به قلب/دست و... کسی چاقو زدن
She was stabbed in the arm.
او دستش چاقو خورده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
st valentine's day
st patrick's day
st. nick
st. joseph
squirt
stabilize
stable
stably
stack
stack away
کلمات نزدیک
st petersburg
st lucia
st kitts and nevis
st john’s wort
st
stab someone in the back
stabbing
stability
stabilization
stabilize
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان