خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زل زدن
[فعل]
to stare
/steər/
فعل ناگذر
[گذشته: stared]
[گذشته: stared]
[گذشته کامل: stared]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
زل زدن
خیره شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خیره شدن
زل زدن
1.Chuck sat quietly for hours staring into the distance.
1. "چاک" ساعتها به آرامی نشست و به دوردستها خیره شد.
2.Don't stare at people like that, it's rude.
2. اینطوری به مردم زل نزن، بیادبانه است.
تصاویر
کلمات نزدیک
stardom
starchy
starch
starbucks
starboard
starfish
staring
stark
stark naked
starless
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان