خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بهشدت گرم
2 . محدودکننده
[صفت]
stifling
/ˈstaɪflɪŋ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more stifling]
[حالت عالی: most stifling]
1
بهشدت گرم
خفه (هوا)
1.‘It's stifling in here—can we open a window?’
1. «اینجا خیلی گرم است؛ میتوانیم پنجره را باز کنیم؟»
2
محدودکننده
1.At 25, she found family life stifling.
1. او در سن بیست و پنج سالگی، زندگی با خانواده را محدودکننده یافت.
تصاویر
کلمات نزدیک
stifle
stiffness
stiffly
stiffen
stiff-necked
stigma
stigmatize
stile
stiletto
stiletto heels
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان