Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . نیش
2 . عذاب
3 . نیش زدن
4 . سوزاندن
5 . سوختن (چشم و...)
[اسم]
sting
/stɪŋ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
نیش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نیش
گزیدگی
1.The scorpion has a sting in its tail.
1. عقرب در دمش نیش دارد.
the sting of a bee
نیش زنبور
2
عذاب
درد
[فعل]
to sting
/stɪŋ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: stung]
[گذشته: stung]
[گذشته کامل: stung]
صرف فعل
3
نیش زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
زدن
نیش زدن
گزیدن
1.I've been stung by a bee!
1. زنبور من را نیش زدهاست!
2.This type of bee rarely stings.
2. این نوع زنبور بهندرت نیش میزند.
4
سوزاندن
به سوزش آوردن، دچار سوزش کردن
1.Sprays can sting sensitive skin.
1. اسپریها میتوانند پوست حساس را دچار سوزش کنند.
5
سوختن (چشم و...)
1.Her eyes stung as if she might cry again.
1. چشمانش سوختند، انگار که ممکن بود دوباره گریه کند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
stimulus generalization
stimulus
stimulative
stimulation
stimulating
sting operation
stingaree-bush
stinger
stingily
stinginess
کلمات نزدیک
stimulus
stimulation
stimulating
stimulate
stimulant
sting for
stinginess
stinging
stinging nettle
stingray
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان