خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بهطور نامرتب روییدن
2 . ژولیده بودن (مو)
3 . عقب ماندن (از گروه)
[فعل]
to straggle
/ˈstræɡl/
فعل ناگذر
[گذشته: straggled]
[گذشته: straggled]
[گذشته کامل: straggled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بهطور نامرتب روییدن
(بهطور نامرتب) پراکنده بودن
1.Unpainted wooden buildings straggled along the main road out of town.
1. ساختمانهای چوبی رنگنشده در امتداد جاده اصلی خارج از شهر بهطور نامرتب پراکنده بودند.
2
ژولیده بودن (مو)
1.Her hair was straggling over her eyes.
1. موی او بهحالت ژولیده روی چشمهایش را گرفته بود.
thin, black, straggling hair
موی نازک و سیاه و ژولیده
3
عقب ماندن (از گروه)
1.On the way the kids straggled behind us.
1. در راه بچهها از ما عقب ماندند.
تصاویر
کلمات نزدیک
strafe
straddle
strabismus
stowaway
stowage
straggler
straggly
straight
straight fight
straight from the shoulder
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان