خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . عجیب
2 . غریبه
[صفت]
strange
/streɪndʒ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: stranger]
[حالت عالی: strangest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
عجیب
بیگانه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
عجیب
غریب
مترادف و متضاد
fishy
odd
peculiar
unusual
familiar
ordinary
1.I had a strange feeling that we had met before.
1. حسی عجیب داشتم، گویی او را قبلاً دیده بودم.
2.We kept hearing strange noises coming from the attic.
2. پیوسته صداهای عجیبی میشنیدیم که از اتاق زیرشیروانی میآمد.
3.You say the strangest things sometimes.
3. گاهی اوقات، عجیبترین چیزها را به زبان میآوری.
to be strange that…
عجیب بودن اینکه...
It’s strange (that) we haven’t heard from him.
عجیب است که از او چیزی نشنیدهایم.
2
غریبه
ناآشنا
معادل ها در دیکشنری فارسی:
غیرخودی
مترادف و متضاد
unfamiliar
unknown
familiar
1.I really don’t like strange people coming to my door.
1. من واقعاً دوست ندارم مردم غریبه دم در من بیایند.
strange to somebody
ناآشنا برای کسی
I've never been here before either, so it's all strange to me too.
من هم هرگز اینجا نبودهام، بنابراین برای من هم، همه چیز ناآشناست.
تصاویر
کلمات نزدیک
stranded
strand
straitjacket
straitened
strait-laced
strange-looking
strangely
stranger
strangle
stranglehold
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان