[اسم]

stranger

/ˈstreɪn.dʒər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 غریبه

معادل ها در دیکشنری فارسی: اجنبی غربتی غریب غریبه آدم غریبه
مترادف و متضاد unknown person
  • 1.I can't just walk up to complete strangers and start talking to them.
    1. نمی‌توانم به طرف غریبه‌ها بروم و با آنها شروع به صحبت کنم.
  • 2.Mom always warned us to never talk to strangers.
    2. مامان همیشه به ما هشدار می‌داد (که) با غریبه‌ها صحبت نکنیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان