خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بیهوش کردن (با ضربه)
2 . هاجوواج کردن
[فعل]
to stun
/stʌn/
فعل گذرا
[گذشته: stunned]
[گذشته: stunned]
[گذشته کامل: stunned]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بیهوش کردن (با ضربه)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بیهوش کردن
مترادف و متضاد
knock out
1.The animals are stunned before slaughter.
1. حیوانات را قبل از کشتار بیهوش میکنند.
2.The fall stunned me for a moment.
2. سقوط لحظهای من را بیهوش کرد.
2
هاجوواج کردن
ماتومبهوت کردن، شوکه کردن
مترادف و متضاد
astound
1.Her words stunned me—I had no idea she felt that way.
1. حرفهایش من را هاجوواج کرد؛ اصلاً نمیدانستم که او اینطوری احساس میکند [او آن حس را دارد].
2.His sudden death stunned his family and friends.
2. مرگ ناگهانی او خانواده و دوستانش را ماتومبهوت کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
stumpy
stump up
stump
stumbling block
stumble
stun gun
stunned
stunner
stunning
stunt
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان