خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . عبوس
[صفت]
sullen
/ˈsʌlən/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: sullener]
[حالت عالی: sullenest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
عبوس
اوقات تلخ
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اخمو
یبس
عبوس
مترادف و متضاد
grim
ill-humored
1.Bob looked pale and sullen.
1. "باب" به نظر رنگ پریده و اوقات تلخ می آمد.
2.sullen teenagers
2. نوجوان های عبوس
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
sulky
sulcus centralis
suited
suite
suitcase
sulphur-crested cockatoo
sultana
sultry
sum
sum-up
کلمات نزدیک
sulky
sulk
sulfurous
sulfur dioxide
sulfur
sullivan
sulphate
sulphide
sulphite
sulphuric
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان