خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گروه
2 . گروهی خارج شدن/وارد شدن
[اسم]
swarm
/swɔrm/
قابل شمارش
[جمع: swarms]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
گروه
ازدحام، گله، فوج
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ازدحام
مترادف و متضاد
crowd
hive
multitude
throng
1.As darkness approached, the swarms of children playing in the park dwindled to a handful.
1. هنگامی که تاریکی فرا رسید، ازدحام بچههایی که در پارک بازی میکردند، کاهش یافت.
a swarm of bees
ازدحام زنبورها [کندوی زنبور]
a swarm of flies
ازدحام مگسها
[فعل]
to swarm
/swɔrm/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: swarmed]
[گذشته: swarmed]
[گذشته کامل: swarmed]
صرف فعل
2
گروهی خارج شدن/وارد شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
در هم لولیدن
disapproving
مترادف و متضاد
crowd
flock
throng
1.Our campus swarmed with new students in September.
1. در ماه سپتامبر، محوطه دانشگاه پر از دانشجویان جدید بود.
2.The mosquitoes swarmed out of the swamp.
2. پشهها فوج فوج [دسته جمعی] از باتلاق خارج شدند.
تصاویر
کلمات نزدیک
swap
swansong
swanky
swank
swan off
swarthy
swastika
swat
swat team
swathe
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان