Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . با مگسکش یا کف دست زدن و کشتن
2 . با ضربه تند زدن
3 . ضربه تند
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to swat
/swɑːt/
فعل گذرا
[گذشته: swatted]
[گذشته: swatted]
[گذشته کامل: swatted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
با مگسکش یا کف دست زدن و کشتن
1.I swatted a mosquito that had landed on my wrist.
1. من پشهای که روی مچ دستم نشستهبود را با مگسکش کشتم.
2
با ضربه تند زدن
1.She swatted him over the head with a rolled-up magazine.
1. او با یک مجله لولهشده (با حرکتی سریع) به سر او زد.
[اسم]
swat
/swɑːt/
قابل شمارش
3
ضربه تند
ضربت
تصاویر
کلمات نزدیک
swastika
swarthy
swarm
swap
swansong
swat team
swathe
sway
swaziland
swear
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان