خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اهل تایلند
2 . زبان تایلندی
3 . تایلندی
[اسم]
Thai
/taɪ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اهل تایلند
تایلندی
1.He is Thai.
1. او اهل تایلند است.
2
زبان تایلندی
1.I know a little bit of Thai.
1. من کمی زبان تایلندی بلدم.
[صفت]
Thai
/taɪ/
غیرقابل مقایسه
3
تایلندی
[وابسته به تایلند و مردن آن]
a Thai man
یک مرد تایلندی
Thai chicken
(خوراک) مرغ تایلندی
تصاویر
کلمات نزدیک
tgif
textured
texture
textual
textile factory
thailand
thalassemia
thalweg
thames
than
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان