Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . گلو
[اسم]
throat
/θroʊt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
گلو
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حلق
حلقوم
خرخره
گلو
1.A sob caught in his throat.
1. بغضی در گلویش گیر کرده بود.
2.He cleared his throat and started speaking.
2. او گلویش را صاف و شروع به صحبت کرد.
a sore throat
گلو درد
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
thriving
thrive on
thrive
thrips tobaci
thrips
throat guard
throat infection
throat protector
throat sweet
throat sweetbread
کلمات نزدیک
thriving
thrive on
thrive
thrilling
thriller
throb
throbbing
throes
thrombosis
throne
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان