Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . خلسه
[اسم]
trance
/træns/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خلسه
از خود بیخودی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خلسه
1.He was staring straight ahead, lost in a trance.
1. او غرق در خلسه، مستقیم به رو به رو چشم دوخته بود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
tramway
trampolining
trampoline
trampling
trampler
trance music
trancelike
tranche
trandate
tranquil
کلمات نزدیک
tran
tramway
trampoline
trampled
trample
trance music
tranquil
tranquility
tranquilize
tranquilizer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان