خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مسافر
[اسم]
traveler
/ˈtræv.ə.lər/
قابل شمارش
1
مسافر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مسافر
مترادف و متضاد
passenger
voyager
1.Foreign travelers are not welcomed in the U.S any more.
1. دیگر از مسافران خارجی در ایالات متحده استقبال نمیشود.
تصاویر
کلمات نزدیک
travelator
travel-sick
travel sickness
travel insurance
travel industry
traveler’s check
traveler’s cheque
traveling
traveling companion
traveling expenses
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان