خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ماهی تن
[اسم]
tuna
/ˈtuːnə/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ماهی تن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ماهی تن
1.a can of tuna in vegetable oil
1. کنسرو ماهی تن در روغن گیاهی
2.I had a tuna sandwich for lunch.
2. ناهار ساندویچ ماهی تن خوردم.
تصاویر
کلمات نزدیک
tumultuous
tumult
tumor
tummy button
tummy ache
tundra
tune
tune in
tune-up
tuned
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان