1 . خاموش کردن 2 . بستن 3 . پیچیدن (از جاده‌ای به جاده دیگر) 4 . بی‌علاقه کردن
[فعل]

to turn off

/tɜrn ɔf/
فعل گذرا
[گذشته: turned off] [گذشته: turned off] [گذشته کامل: turned off]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خاموش کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: خاموش کردن
مترادف و متضاد turn on
to turn something off
چیزی را خاموش کردن
  • 1. Have you turned the computer off?
    1. کامپیوتر را خاموش کردی؟
  • 2. Please turn the television off before you go to bed.
    2. لطفاً تلویزیون را قبل از رفتن به تختخواب خاموش کنید.

2 بستن

معادل ها در دیکشنری فارسی: بستن
to turn something off
چیزی را بستن
  • 1. They've turned off the water while they repair a burst pipe.
    1. آنها وقتی داشتند یک لوله ترکیده را تعمیر می‌کردند، (شیر) آب را بستند
  • 2. Turn the tap off.
    2. شیر آب را ببند.

3 پیچیدن (از جاده‌ای به جاده دیگر) خارج شدن (از جاده اصلی)

  • 1.Is this where we turn off?
    1. اینجا باید بپیچیم؟
  • 2.The jet began to turn off the main runway.
    2. آن جت، شروع به خارج شدن از باند اصلی کرد.

4 بی‌علاقه کردن دلسرد کردن، زده کردن

to turn somebody off
کسی را دلسرد/زده کردن
  • 1. I think the smell of her breath would turn anyone off.
    1. من فکر می‌کنم بوی دهانش هرکسی را زده می‌کند.
  • 2. People had been turned off by both candidates in the election.
    2. مردم از هر دو نامزد انتخابات دلسرد شده بودند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان