خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بی قید و شرط
[قید]
unconditionally
/ˌʌnkənˈdɪʃənəli/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بی قید و شرط
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بدون اما و اگر
1.I support her unconditionally.
1. من بی قید و شرط از او حمایت میکنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
unconditional
unconcerned
uncompromising
uncomplicated
uncommunicative
unconfirmed
unconnected
unconquerable
unconscionable
unconscious
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان