خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تمام کردن
[فعل]
to use up
/juz ʌp/
فعل گذرا
[گذشته: used up]
[گذشته: used up]
[گذشته کامل: used up]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تمام کردن
کامل مصرف کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تمام کردن
to use something up
چیزی را تمام کردن
1. Don't use up all the milk, we need some for breakfast.
1. شیر را تمام نکن، برای صبحانه به مقداری شیر نیاز داریم.
2. The Earth's resources are being used up at an alarming rate.
2. منابع زمین با سرعت نگرانکنندهای در حال تمام شدن است.
تصاویر
کلمات نزدیک
use one's head
use information technology
use
usb flash drive
usb cable
used
used to
useful
usefully
usefulness
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان