خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . روغنجلا زدن
2 . لاک زدن
3 . روغن جلا
[فعل]
to varnish
/ˈvɑːrnɪʃ/
فعل گذرا
[گذشته: varnished]
[گذشته: varnished]
[گذشته کامل: varnished]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
روغنجلا زدن
صیقل دادن، برق انداختن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
براق کردن
ورنی زدن
1.The doors are then varnished.
1. سپس به درها روغنجلا زده میشود.
2
لاک زدن
1.Her nails were varnished.
1. ناخنهای او لاکزده بودند.
2.Josie was sitting at her desk, varnishing her nails.
2. "جوزی" پشت میزش نشسته بود و ناخنهایش را لاک میزد.
[اسم]
varnish
/ˈvɑːrnɪʃ/
قابل شمارش
3
روغن جلا
براقکننده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
روغن جلا
1.I’ll give the shelves a coat of varnish.
1. من روی قفسهها یک لایه روغن جلا زدم.
تصاویر
کلمات نزدیک
variously
various
variety
variegation
variegated
varsity
vary
vascular
vascular disease
vase
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان