خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ضروری
2 . پرانرژی
[صفت]
vital
/ˈvaɪtəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more vital]
[حالت عالی: most vital]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ضروری
لازم، حیاتی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حیاتی
مبرم
مترادف و متضاد
crucial
essential
major
necessary
minor
peripheral
unimportant
to be vital for somebody/something
برای کسی/چیزی ضروری بودن
the vitamins that are vital for health
ویتامینهایی که برای سلامت ضروری هستند
the vital organs
اندامهای حیاتی
2
پرانرژی
سرزنده، پویا، پرشورونشاط
مترادف و متضاد
dynamic
1.They are both very vital people.
1. آنها هر دو افرادی بسیار پرانرژی هستند.
تصاویر
کلمات نزدیک
visually-impaired
visually impaired
visually
visualized
visualize
vital organs
vital statistics
vitality
vitally
vitamin
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان