1 . هشدار
[اسم]

warning

/ˈwɔːr.nɪŋ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 هشدار آگاهی، اطلاع

معادل ها در دیکشنری فارسی: اخطار هشدار زنهار
مترادف و متضاد alert caution notice
  • 1.A bad storm can strike without warning.
    1. یک توفان شدید می‌تواند بدون اطلاع بیاید.
  • 2.Just a word of warning - restaurants in this area can be very expensive.
    2. فقط کلامی محض آگاهی - رستوران‌های این منطقه می‌توانند خیلی گران باشند.
  • 3.The Food and Drug Administration issued a warning to doctors about the dangers of the drug.
    3. اداره دارو و غذا هشداری برای پزشکان درباره خطرات این دارو صادر کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان