خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . هشدار
[اسم]
warning
/ˈwɔːr.nɪŋ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
هشدار
آگاهی، اطلاع
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اخطار
هشدار
زنهار
مترادف و متضاد
alert
caution
notice
1.A bad storm can strike without warning.
1. یک توفان شدید میتواند بدون اطلاع بیاید.
2.Just a word of warning - restaurants in this area can be very expensive.
2. فقط کلامی محض آگاهی - رستورانهای این منطقه میتوانند خیلی گران باشند.
3.The Food and Drug Administration issued a warning to doctors about the dangers of the drug.
3. اداره دارو و غذا هشداری برای پزشکان درباره خطرات این دارو صادر کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
warn off
warn
warmth
warmly
warming
warning triangle
warp
warp and weft
warpath
warped
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان