خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جوش دادن
[فعل]
to weld
/weld/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: welded]
[گذشته: welded]
[گذشته کامل: welded]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
جوش دادن
جوش خوردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جوش دادن
1.All the parts of the sculpture have to be welded together.
1. تمام بخش های مجسمه باید به همدیگر جوش بخورند.
2.to weld a broken axle
2. جوش دادن میله ی شکسته
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
welcoming
welcomer
welcome mat
welcome
weka
welder
welder's mask
welding
welfare
welfare work
کلمات نزدیک
welcoming
welcome to our school.
welcome
welch
weirdo
welder
welding
welding goggles
welfare
welfare program
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان