Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . دسته (مو)
[اسم]
wisp
/wɪsp/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دسته (مو)
1.She brushed aside a stray wisp of hair.
1. او دسته ای مویی را از صورتش کنار زد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
wishy-washy
wishing well
wishing cap
wishing bone
wishing
wisplike
wispy
wistaria
wisteria
wistful
کلمات نزدیک
wishy-washy
wishful thinking
wishbone
wish you a great holiday!
wish list
wispy
wisteria
wistful
wit
witch
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان